از اون دست تجربه هایی که مامانم بفهمه پوستمو میکنه اما خب من لذت بردم ازش😁

لباس کثیف‌های میمچه رو دادم دستش گفتم ببر بنداز تو ماشین ، بعد رفتم مایع ریختم و به خودش یاد دادم کدوم دکمه ها رو بزنه روشن کنه.

وقتی هم خاموش کرد، جا رختی رو پهن کردم گفتم بیار بنداز اینجا.

خودش در ماشین رو باز کرد و لباس ها رو بغل کرد آورد.

چند بارم ریخت رو زمین تو راه😑😑

همشم کپه کرد رو هم انداخت روی جارختی اما خب جلو بخاری گذاشتم خشک میشه😅😅😅

.

بچم کلی کیف کرد😍😍😍

.

.